بیان مسئله اساسی و اهمیت و ضرورت تحقیق:
حدود شش میلیون سال پیش اجداد اولیهی ما، بهطور قابلتوجهی ضعیف و آسیبپذیر بودند. آنها به حدی کم تعداد و کمتوان بودند که درخطر انقراض قرار داشتند.
اجداد انسانی بهغایت ضعیف باگذشت بازه زمانی چند میلیون ساله به شکارچیان نیرومند سیاره خود تبدیل شدند. تسلط و مهارت ما نه از قدرت جسمی بلکه از مغز و قابلیت استفاده از ذهنمان بهعنوان قدرتمندترین ابزار شناختهشده در طبیعت» نشأت میگیرد. بقای نسل نوع بشر درگرو قدرت و نحوهی استفاده از تواناییهایش بود.
ما در طول زمان یاد گرفتیم با تمرین هرچه بیشتر؛ کارها را بامهارت بیشتری به انجام برسانیم. ما آموختیم چگونه در دنیای مدرن و شرایط جدید با اجداد نخستین و شکارچی خود ارتباط برقرار کرده و از نردبان هوش بالارویم. شاید محیط و اتفاقات پیرامون ما متفاوت از آنها باشد اما نحوهی پردازش مغز و ذهن ما در اساس؛ یکسان است و قدرت آن برای یادگیری، انطباق و کسب مهارت در طی زمان، جهانشمول است. خلاقیت به معنای خاص آن بهمثابه برترین ویژگی ذهنی انسان مولد و متفکر خود نشانی است از رشد متعادل و متعالی از شخصیت و پاسخی است به نیاز همیشهی انسان به شکافتن بنبستها و راه یافتن به فراترهاست. انقلاب اطلاعاتی و الکترونیکی و انفجار دانش امکان پیشبینیهای دانشهای لازم برای برخورد مؤثر با شرایط محیطی را با مشکل روبرو ساخته است لذا اندیشمندان و محققان راه چاره را در توجه به خلاقیت و توانمندیهای فکری بشر دانستهاند. روانشناسان معتقدند که خلاقیت یکی از عوامل تشکیلدهنده بازده یا عملکرد ذهن بهحساب میآید.
در دنیای معاصر داشتن افکار خلاقانه عامل پیشرفت فردی و اجتماعی محسوب میشود و آموزشوپرورش افرادی که قادر باشند بر اساس اندیشهی خلاقانه با مشکلات متعدد روبرو و به حل آنها بپردازد هدف نهایی جوامع درحالتوسعه است.
اما در عصر حاضر با توجه به گستردگی روزافزون فنّاوری و بروز امکانات و شرایط لازم جهت کشف هر چه بیشتر دنیای اطراف خود، انسان را به سمت کسب یک مهارت و کسب بالاترین تخصص در آن زمینه واداشته است که این امر موجب از بین رفتن مهمترین عنصر بشر یعنی خلاقیت گردیده و انسان را تبدیل به رباتهایی باقابلیتهای بالا فقط در یک زمینه مینماید.
خلاقیت به معنای خاص آن بهمثابه برترین ویژگی ذهنی انسان مولد و متفکر خود نشانی است از رشد متعادل و متعالی از شخصیت و پاسخی است به نیاز همیشهی انسان به شکافتن بنبستها و راه یافتن به فراترهاست. انقلاب اطلاعاتی و الکترونیکی و انفجار دانش امکان پیشبینیهای دانشهای لازم برای برخورد مؤثر با شرایط محیطی را با مشکل روبرو ساخته است لذا اندیشمندان و محققان راه چاره را در توجه به خلاقیت و توانمندیهای فکری بشر دانستهاند روانشناسان معتقدند که خلاقیت یکی از عوامل تشکیلدهنده بازده یا عملکرد ذهن بهحساب میآید، هرچند اندازهگیری آن کاری بسیار دشوار و شاید غیرممکنی باشد.
در دنیای معاصر داشتن افکار خلاقانه عامل پیشرفت فردی و اجتماعی محسوب میشود و آموزشوپرورش افرادی که قادر باشند بر اساس اندیشهی خلاقانه با مشکلات متعدد روبرو و به حل آنها بپردازد هدف نهایی جوامع درحالتوسعه است؛ بنابراین برای داشتن فکری خلاقانه، نیاز به داشتن مهارت و توانایی درزمینه های مختلف هست تا بتوان از اشتراکات این مهارتها، خلاقیت بروز نماید. بنابراین لزوم داشتن مهارتهای متعدد و بالا بردن آنان در سطحی معقول، امری لازم و ضروری است.
انسانهای چند توانایی افرادی هستند که در زمینههای مختلفی علمی هنری ورزشی موسیقی و سایر رشتههایی که هیچگونه ارتباطی به هم ندارند، دارای مهارت هستند. بهطور مثال فرد چند توانی وجود دارد که در رشتههای مختلف علمی مانند فیزیک فلسفه تاریخ، یا بهصورت تحصیلات آکادمیک و یا خود برحسب علاقه به مطالعه پرداخته و صاحبنظر گردیده است. فرد چند توانی نیز یافت میشود که در هر یک از زمینههای علمی هنری ورزشی و … دارای مهارت و توانایی است. افراد چند توان دارای ویژگیهای منحصربهفرد و بارزی هستند که به مهمترین و اساسیترین ویژگی آنان به شرح ذیل میتوان اشاره کرد:
- ترکیب ایدهها (Idea Synthesis)
این افراد قادر به ترکیب دو یا چند زمینه و مهارت و ایجاد چیزی جدید از اشتراک آنها رادارند. بهعبارتیدیگر نوآوری و خلاقیت را در اشتراکات به وجود میآورند. مهارتهای بینرشتهای که اکنون در دانشگاهها بهصورت جامع تدریس میشوند، حاصل ایدههای این افراد است. بهطور مثال رشته مکاترونیک که از ترکیب دو رشته مکانیک و الکترونیک به وجود آمد، حاصل خلاقیت فردی ژاپنی و چند توانایی است و بدینسان به خلق ربات و ماشینهای هوشمند انجامید و در حال حاضر در تمامی صنایع با فنّاوری بالا از این علم استفاده میگردد.
- یادگیری سریع (Rapid Learning):
از دوران کودکی و به دلیل اینکه در زمینههای مختلفی ورود میکنند، از تجربه نمودن چیزهای جدید، ترس و واهمهای ندارند و در اسرع وقت هر چیزی را که به آن علاقهمند میشوند را میآموزند و در زمینههای مختلف وارد میکنند؛ بنابراین ترسی که باعث کندی روند یادگیریشان شود را ندارند.
- انطباقپذیری (Adaptability):
هنگامیکه در یک موقعیت و فضای خاصی قرار میگیرند، بهراحتی به آنچه باید در بهترین حالت ممکن باشند، تبدیل میشوند. این مهارت باعث رشد قدرت تعامل و همسازی با همنوعان میگردد. این خود مهارتی است که دانشمندان در مورد آن بهعنوان تنها مهارتی که در این عصر باوجود تمام پیچیدگیها و چالشهای موجود در جهان، لازم است در کودکان پرورش داد، یادکردهاند. بخصوص در کشور ما که دارای اقتصادی با دامنه نوسانات بالا و غیرقابلپیشبینی است، این افراد بهعنوان یک مدیر میتوانند شرکتهای خود را به رشد لازم برسانند.
در حال حاضر که اکثراً مشاغل و حرفهها بسیار تخصصی دنبال میشوند، به افرادی نیاز هست که بتوانند خارج از محدودهی خود، به چالشهای موجود در زندگی امروزی نگاهی متفاوت بیندازند و با خلاقیت و نوآوری به رفع مشکل بپردازند.
سوابق تحقیق:
پیشینه داخلی:
تاکنون در کشور ما در مورد انسانهای چند توانایی تحقیقاتی صورت نگرفته است. بنده مقالهای با عنوان
(انسان چند توانایی کیست) در سال ۹۶ در سایت خود منتشر کردم.
پیشینه خارجی:
اولین بار خانم امیلی وپنیک (Emilie Wapnick) در مقالهای با عنوان The Myth of the True Calling به معرفی انسانهایی پرداخت که هنوز ندای درونی خود را نشنیدهاند و نمیدانند در آینده چه شغلی را بایستی انتخاب کنند چون اینگونه افراد دارای علایق متفاوت در زمینه های مختلف علمی هنری ورزشی و… هستند. وی به اینگونه افراد لقب “multipotentialites”داد که بنده برای اولین بار در ایران آن را به نام چند تواناییها به زبان فارسی برگرداندم. وی در آوریل ۲۰۱۵ در اجلاس جهانی تد (TED) با موضوع Why some of us don’t have one true calling به ایراد سخنرانی پرداخت و به شهرت جهانی رسید. وی در سال ۲۰۱۷ کتابی در این زمینه با عنوان Who To Be Everything به چاپ رساند.
اهداف مشخص تحقیق (شامل اهداف آرمانی، کلی، اهداف ویژه و کاربردی):
هدف کلی:
شناخت ویژگیهای انسانهای چند توانایی و رشد و ارتقا سطح ویژگیهای آنان به کمک دانش ان ال پی
اهداف جزئی:
۱- چگونگی افزایش قدرت خلاقیت در انسانهای چند توانایی به کمک تکنیک والت دیزنی در ان ال پی.
۲- افزایش سرعت فرآیند یادگیری در انسانهای چند توانایی به کمک تکنیک S.O.A.R در ان ال پی.
۳- چگونگی انطباقپذیری انسانهای چند توانایی با شرایط مختلف و افزایش این خصوصیت به کمک تکنیک ساب مدالیتی (SM) در ان ال پی.
سؤالات تحقیق:
سؤال کلی:
آیا میتوان در وهله اول به کمک دانش ان ال پی انسانهای چند توانایی را کشف کرد؟ و آیا میتوان پس از کشف آنان، قابلیتها و خصوصیتهای آنان را رشد و ارتقا داد؟
پس از مثبت بودن پاسخ فوق، آیا میتوان به این نتیجه رسید که دنیا به انسانهای چند توانایی نیاز دارد نه به انسانهای متخصص در یک زمینه؟
سوا لات جزئی:
آیا به کمک دانش ان ال پی میتوان خلاقیت را در انسانها افزایش داد؟
آیا میتوان به کمک دانش ان ال پی، سرعت یادگیری و درک مطالب و ماندگاری آن را در ذهن و حافظه افزایش داد؟
آیا دانش ان ال پی با توجه به تغییرات آنی و روزافزون جوامع بشری در زمینههای مختلف علمی فرهنگی هنری و … میتواند به انسانها نحوه انطباقپذیری با شرایط جدید را بیاموزد؟
فرضیههای تحقیق:
فرضیه کلی:
بین انسانهای با تواناییها و مهارتهای مختلف با انسانی که دارای یک تخصص هست، تفاوتهای زیادی وجود دارد.
فرضیات جزئی:
۱- بین خلاقیت انسانهای چند توانایی با انسان یک توانی تفاوت وجود دارد.
۲- الگو و نحوه یادگیری در انسانهای چند توانایی با دیگر انسانها متفاوت است.
۳- قدرت انطباقپذیری و پذیرش شرایط جدید در انسانهای چند توانایی با دیگر انسانها بسیار متفاوت است.
تعاریف مفهومی:
- خلاقیت: دانشمندان خلاقیت را بهعنوان نوعی مسألهگشایی مدنظر قرار دادهاند. ازنظر آنان تفکرِ خلاقِ مختصر عبارت است از فرایند حس کردن مسائل یا کاستیهای موجود در اطلاعات، فرضیهسازی درباره حل مسائل و رفع کاستیها، ارزیابی و آزمودن فرضیهها، بازنگری و باز آزمایی آنها و سرانجام انتقال نتایج به دیگران است. فرآیند کشف ایدهها و مفاهیم یا آمیزش ایدهها و مفاهیم موجود که توسط بینش خودآگاه، یا ناخودآگاه تحریک میشود. درواقع خلاقیت یعنی بهکارگیری تواناییهای ذهنی برای ایجاد یا تبلور یک فکر یا مفهوم جدید که برخی نیز آن را به ترکیب ایدهها یا ایجاد پیوستگی بین ایدهها تعبیر نمودهاند.
حال سوال این است که به طور کلی خلاقیت چیست؟ انواع آن کدام است و آیا اکتسابی است یا یک موهبت خدادادی؟محصولی که در خلقش از خلاقیت بهره گرفته شده باشد به سطوح مختلف درجه بندی می شود. تایلر این طبقه بندی را انجام داده و ۵ سطح مختلف برای کیفیت خلاقیت قائل شده است:
۱- خلاقیت بیانگر:
که بیان و اظهار وجود آزادانه شخص را امکان پذیر می سازد. در خلاقیت بیانگر کیفیت محصول اهمیت چندانی ندارد مانند نقاشی های کودکان.
۲- خلاقیت تولیدی یا مولد:
تفاوت این نوع خلاقیت با گزینه قبلی در این است که در این نوع خاص، فرد کوششهای قابل توجه و مدبرانه ای برای تولید شی جدید متحمل می شود. در این نوع، موضوع مشخص است و از خلاقیت برای رسیدن به هدف استفاده می شود.
در خلاقیت بیانگر کیفیت محصول اهمیت چندانی ندارد.
۳- خلاقیت اختراعی:
این نوع از خلاقیت ، برای تولید اثر خلاقانه از عناصر شناخته شده به طور معمول و نظامدار در جهت ساختن ترکیب جدید استفاده می شود. درجات خلاقیت از روی کمیت و کیفیت تجزیه و تحلیل ترکیبات گذشته و ساختن ترکیبات جدید مشخص می شود. مانند نویسندگی، معماری و…
۴- خلاقیت ابداعی
به وسیله این خلاقیت تغییرات معنی دار و مفیدی در اصول و مبانی اولیه به عمل می آید.ایجاد ریزمکتبهای فلسفی و اقتصادی و اختراع ماشینها و ابزارهای جدید از این نوع خلاقیت نشأت می گیرد.
۵- خلاقیت شهودی
محصول این نوع از خلاقیت، اثری کاملا تازه و کاملا متفاوت از آنچیزی است که قبلا وجود داشته است.
تایلر معتقد است افراد خاص و اندکی به این سطح از خلاقیت دست می یابند مانند انیشتین، پیکاسو و فروید.
در ابتدای این مقاله سوالی مطرح شد که آیا خلاقیت اکتسابی است؟ یعنی قابل آموزش و فراگیری است؟
در برابر این سوال دو گروه از متخصصین قرار دارند : عده ای معتقدند که خلاقیت یک چیز ذاتی است ولی عده ای هم معتقدند که تنها بخشی از خلاقیت دارای این ویژگی است و می توان به کمک آموزش این قوه را تعلیم داد و قوی کرد.
به عقیده ایشان آموزش خلاقیت دو بعد کلی دارد:
۱- آموزش همگانی: که میتواند در شکوفایی بخشی از قوه خلاقیت فرد موثر باشد. شیوه ها و تمرینات تقویت حافظه، تند خوانی و… بخشی از این آموزش ها هستند این نوع از آموزش سبب انعطاف پذیری ذهن، پرورش اعتماد به نفس و… می شود. در این نوع آموزشها توانائیهای عمومی خلاقیت در سطح گسترده مورد تقویت قرار می گیرد.
۲- آموزش ویژه: که موجب ارتقای کیفی یا کمی توان فرد آموزش گیرنده در زمینه ای مشخص می شود. رشته های فنی و رشته هایی که نیاز به داشتن تخصص دارند از این نوع محسوب می شوند. در این نوع آموزش خدمت به فرد مد نظر است.
حال خلاقیت هنری چطور؟ برای پرورش آن باید چه کرد؟
تایلر معتقد است افراد خاص و اندکی به این سطح از خلاقیت دست می یابند مانند انیشتین، پیکاسو و فروید.
تحقیقات روانشناسی نشان داده که مسلما توان خلاقیت از اوان کودکی آغاز می شود و تا دوران نوجوانی به ثبوت می رسد. در صورت پرورش این توان در این دوران می توان تا پایان عمر به غنای آن افزود.
با توجه به مطالب بالا این طور نتیجه می شود که دوران کودکی و نوجوانی اصلی ترین و پراهمیت ترین زمان برای پرورش قوه خلاقیت است و پسندیده است که آموزش و پرورش کشور برای پرورش نسلی خلاق ، مبتکر و پیشرو برنامه ریزی منسجمی انجام دهد.
در همین دوران کودکی است که خلاقیت بیانگر شروع به شکوفایی می کند. کودک بدون در نظر گرفتن اصول مادی و علمی به تولید اثر خلاقانه دست می زند. همین نقطه، از نقاط بسیار فعال در امر هنر خلاقه است.
برای توضیح بیشتر ابتدا توضیح یک نکته ضروری است:
در روند شکل گیری و تحول تاریخ هنر ابتدا هرچه اثر هنری دارای شباهت بیشتر به واقعیت بود و به اصطلاح رئالیستی تر بود دارای ارزشی مضاعف می گشت. در واقع هرچه هنرمند تکنیکی تر بود اثرش ارزشمندتر می شد چرا که توانایی کشیدن مانند واقعیت یک تکنیک است و با ممارست و تمرین این قدرت افزایش می یابد. این نوع اثر هنری اصولا از خلاقیت تهی است!! چرا که از نگاه، تفکر و دیدگاه هنرمند در اثر هنری خبری نیست بلکه اثر هنری تنها تجسم واقعیت مادی است. امروزه این نوع از هنر را یک صناعت می دانند تا هنر ناب.
تابلوی نقاشی از این نوع فقط مانند یک عکس دقیق و زیبا واقعیت را تجسم می بخشد نه چیزی بیشتر!
اما با اختراع دوربین عکاسی چنین هنری از رونق افتاد چرا که کاری را که نقاش در طول مدتی طولانی و با صرف هزینه ای گزاف انجام می داد در کمتر از چند ثانیه با کمک دوربین می توانست تحقق یابد. این چنین شد که بازنگریی ای کلی در هنر و خصوصا نقاشی صورت پذیرفت. هنر کاملا شخصی شد و ارزش آن نه به تکنیک هنرمند بلکه به جهت میزان خلاقیت بکاررفته در اثر ارزش یافت.
وقتی بچه بودم مانند انسان شصت ساله و کنون که شصت ساله ام چون کودک شش ساله نقاشی می کنم.
حال این خلاقیت چیست؟
چنین خلاقیتی یعنی بیان تفکر ، ذهنیت، دیدگاه و دنیای شخصی هنرمند با کمک تجسم شکل. وقتی چنین هدفی در خلق اثر هنری مورد نظر باشد دیگر اشکال هنری الزاما رئال نیستند بلکه گاها انتزاعی است. در واقع شما در خلق اثر هنری به دنبال دریچه ای هستید که مخاطب بتواند از آن به دنیای ذهنی شما نگاه کند و آن را درک کند و این دنیای شما الزاما رئالیستی، واقعگرا و دارای عناصر طبیعت نیست!
در چنین نگرشی بود که هنرمندان و منتقدین هنری متوجه خلاقیت در دوران کودکی شدند. بچه ها به دلیل عدم شناخت کافی از محیط و توانایی بازنمود واقعیت بصیری دارای یکی از نابترین آثار هنری خلاقانه هستند. منتها در طول زمان و با بزرگ شدن فرد این دریچه در روح انسان بسته می شود. برای پرورش مجدد آن عده ای از هنرمندان چنین نظریه ای را بیان کردند که باید تلاش کرد مانند کودکان اندیشید و نقاشی کرد.
مثلا جمله ای مشهور از پیکاسو وجود دارد که می گوید:
وقتی بچه بودم مانند انسان شصت ساله و کنون که شصت ساله ام چون کودک شش ساله نقاشی می کنم.
برای پرورش عنصر خلاقیت در خلق اثر هنری باید تلاش کرد که ابتدا زاویه دید عوامانه خود را اصلاح کرد و به بیانی شخصی دست یافت. برای پرورش این خلاقیت ابداعی و شهودی می توان از آموزش ویژه خلاقیت و انواع راهکارهایی که تا کنون کشف و اثبات شده استفاده نمود. در این نوع آموزش تلاش می شود با اصلاح زاویه دید به موضوع، کشف هدف از خلق اثر هنری و راه کارهای ابتکاری برای رسیدن به تکنیک و فضای شخصی، اثر هنری را خلاقانه تر کرد.
کوتاه سخن آن که هرچند عده ای از انسانها به صورت فطری دارای خلاقیت بیشتر هستند و به اصطلاح این نیرو در ایشان فعال تر است اما با آموزش های ویژه و تمرین و ممارست می توان خلاقیت هنری را پرورش داد. البته مهمترین سنگ بنای این روند در دوران کودکی و با توجه به محیط اجتماعی شکل می گیرد. پس برای رسیدن به خلاقیت شهودی باید ابتدا دنیای شخصی خود را شناخت و راهکارهای تجسم آن را فرا گرفت . سپس به تفکر در این دنیا پرداخت و تلاش کرد رازهاو رموز ذهنی و نگرشی خود را با انواع رنگ و طرح به مخاطب منتقل کرد.
- یادگیری و درک سریع همهچیز: تعریف ارنست راپیکِت هیلگاردو مارکویز و جمعی از همکاران و روان شناسان اینگونه تعریفشده است: یادگیری عبارت است از تغییر نسبتاً پایدار در احساس، تفکر و رفتار فرد که بر اساس تجربه ایجادشده باشد. یادگیری سریع همهچیز مهمترین موضوع زندگی امروز است. با مقایسهی ساده میان آدمهای معمولی و افراد موفق درمییابیم کسانی که به موفقیت میرسند، بهتر از بقیه میدانند چگونه از جایگاه فعلیشان به سمت موفقیت حرکت کنند. باوجود اینکه امروزه زمانِ بسیار محدودی برای یادگیری مهارتهای جدید در اختیاردارید، میتوانید به نحوهی یادگیریتان شتابِ بیشتری دهید. اگر میخواهید زبان جدیدی بیاموزید، اطلاعات بیشتری در مورد بازار املاک بهدست بیاورید، یا نحوهی ایجاد یک کسبوکار جدید را یاد بگیرید، باید بدانید شخصی که سرعت یادگیریِ بالاتری داشته باشد، یک سر و گردن از همه بالاتر است؛ بنابراین یادگیری سریع همهچیز شما در وضعیت بهتری نسبت به دیگران قرار میدهد.
بیشتر ما باور داریم که یادگیری زمانی بهتر خواهد شد که با هدفی مشخص و تنها برای یادگیری و بهبود موضوعی خاص به تمرین بپردازید. فلسفه »تمرین، تمرین، تمرین» هم به همین موضوع اشاره دارد و قصد دارد موضوعی خاص را ملکه ذهن کند. اعتماد داشتن به نتیجه بخشی تمرینهای متمرکز و مکرر تا زمان تثبیت شدن آنها در حافظه بسیار فراگیر است.
معلمان، ورزشکاران، مربیان و دانشآموزان از این روش استفادههای فراوانی میکنند. پژوهشگران این نوع از تمریــن را «تمرین انبوه» مینامند. در این روش، بهبود یادگیری و افزایش تسلط یادگیرندهها روی مطالب آموزشی بسیار ملموس است و میتوان تفاوتها را لحظه به لحظه مشاهده کرد. با این حال، برخلاف آنچه با چشمان خود میبینیم، حقیقت چیز دیگری است.
اگر یادگیری را شامل دو بخش «آموختن» و »یادآوری» بدانیم، آنگاه تمرین انبوه تنها در بخش اول به افراد کمک میکند. اینکه یک موضوع را با چه سرعتی بیاموزیم، ارتباطی با آن ندارد که در آینده چگونه آن را به یاد بیاوریم. از طرف دیگر، از این دانش باید بتوان در مواقع مورد نیاز استفاده کرد و استفاده عملی از آن در بخشهای مختلف زندگی بسیار حیاتی است.
به طور کلی سرعت آموختن در تمرین انبوه بسیار زیاد است اما سرعت فراموشی پس از آن هم بیش از حد است. اگر بین تمرینها فاصله زمانی انداخته شود، بازآموزیهای دورهای در آن اعمال شود و در نهایت موارد آموزشی متنوع شوند، این مشکل تمرین انبوه از بین میرود.
در این صورت سرعت یادگیری کاهش مییابد و فرد یادگیرنده سرعت پیشرفت موجود در تمرین انبوه را تجربه نمیکند، اما به دلیل تلاش شناختی بیشتر در فرایند یادگیری، دانش اکتسابی در آینده بهتر یادآوری میشود و استفاده عملی از آن هم امکانپذیرتر خواهد بود.
نکتهی جالب آنجاست که در پژوهشهای انجام شده در خصوص تمرین انبوه و تمرین زماندهی شده، با وجود نتایج بهتر شیوه یادگیری اصلاح شده (نسبت به تمرین انبوه)، باز هم مشارکت کنندگان متوجه پیشرفت کار خود نمیشدند. آنها اعتقاد داشتند که مواد آموزشی را در زمان تمرین انبوه بهتر یاد گرفتهاند. شاید به همین دلیل است که رواج گسترده و غیر منطقی تمرین انبوه را در هر جایی میتوانیم مشاهده کنیم.
- انطباقپذیری: انطباق اساسا یک مفهوم کلی است و به هر گونه تغییر در رفتار متاثر از شخص یا گروه دیگری اشاره دارد ؛ فرد با اثر گذاری دیگران رفتار متفاوتی از خود نشان می دهد. توجه داشته باشید که انطباق فقط به تغییرات دررفتار ناشی از دیگران محدود می شود و تغییرات نگرش و باور های باطنی فرد در اثر دیگران را شامل نمی شود. انطباق شامل موافقت و اطاعت است، چون به هر رفتاری که از جانب دیگران مورد قبول باشد بدون درنظر گرفتن مفهوم آن اعمال می شود.
انطباق را می توان به عنوان پاسخی به فشار گروه تعریف کرد ، چیزی است که تقریبا همه ما بعضی وقت ها انجام داده ایم . فرض کنید، برای مثال، با دوستان به دیدن یک فیلم رفته اید. شما فکر نمی کنید که فیلم خوبی بود، اما همه دوستان شما فکر میکنند که فیلم بسیار فوق العاده ای بوده است . درنتیجه شما ممکن است وسوسه شوید که به جای بیان صادقانه ی نظر خود به همراه جمع به تعریف و تمجید از فیلم بپردازید.
چرا خود را انطباق می دهیم؟
محققان دریافته اند که مردم دلایل مختلفی برای همرنگ شدن دارند. در بسیاری از موارد، حرکت به دنبال بقیه ی اعضای گروه برای یاد گرفتن اینکه چگونه باید رفتار کنیم میتواند مفید باشد. دیگران ممکن است دانش و تجربه ی بیشتری از ما داشته باشند و پیروی کردن از آنها می تواند آموزنده باشد.
در برخی موارد رفتار خود را با دیگران وفق میدهیم تا احمق جلوه نکنیم . این گرایش به خصوص در زمان هایی که دقیقا نمیدانیم که چه رفتاری باید انجام دهیم یا انتظارات را درک نمیکنیم بیشتر نمود دارد .
داچ و جرارد (۱۹۵۵) به دو دلیل کلیدی که چرا مردم انطباق میدهند اشاره میکنند : تاثیر اطلاعات و تاثیر هنجار.
تاثیر اطلاعات زمانی اتفاق می افتد که مردم رفتار خود را به منظور تلاش برای درست بودن تغییر می دهند. ما در شرایطی که از پاسخ درست مطمئن نیستیم، اغلب دیگران را که داناتر و آگاه تر هستند به عنوان رهبر و راهنما برای رفتار کردن انتخاب می کنیم. برای مثال در کلاس درس، شما با فردی که از نظر شما باهوش تر است ابراز موافقت می کنید.
تاثیر هنجار از تمایل به اجتناب از مجازات (مانند همراهی کردن با قانونی که شما با آن موافق نیستید ) و یا به دست آوردن پاداش (مانند رفتار به گونه ای خاص که باعث شود دیگران از شما خوششان بیاید) نشات می گیرد.
انواع انطباق
همانطور که قبلا ذکر شد، تأثیرات هنجاری و اطلاعاتی دو دلیل مهم انطباق هستند، با این وجود انواع مختلفی از انطباق وجود دارد که اصلی ترین آنها را در زیر می خوانید.
انطباق هنجاری شامل تغییر رفتار فرد به منظور هماهنگ شدن با یک گروه می شود.
انطباق اطلاعاتی زمانی اتفاق می افتد که یک فرد دانش کافی را ندارد و برای کسب اطلاعات با یک گروه همسو می شود.
هویت زمانی رخ میدهد که مردم بر اساس آنچه از نقش اجتماعی آنها انتظار میرود رفتار می کنند. آزمایش معروف زندان استانفورد از زیمباردو، به خوبی تغییر رفتار مردم بر اثر نقش های مورد انتظار از آنها را نشان می دهد.
موافقت شامل تغییر رفتار فرد می شود در حالی که هنوز هم در باطن با گروه مخالف است.
باطنی هنگامی رخ می دهد که ما رفتار خود را تغییر می دهیم تا شبیه کس دیگری باشیم.
عوامل اثرگذار بر انطباق
سختی کار: کارهای سخت هم می تواند منجر افزایش و هم کاهش انطباق شود . ندانستن چگونگی انجام کار سخت باعث می شود که مردم تمایل بیشتری به انطباق پیدا کنند ولی در عین حال افزایش سختی یک کار می تواند باعث شود که رفتار های بیشتری قابل قبول به نظر برسند که این قضیه باعث کاهش انطباق می شود.
تفاوت های فردی: ویژگی های شخصی مانند انگیزه برای رسیدن به هدف و توانایی های رهبری قوی با کاهش گرایش به مطابقت ارتباط مستقیم دارند.
اندازه گروه: مردم بیشتر در گروه هایی بین ۳ تا ۵ نفر علاقه به مطابقت نشان می دهند.
ویژگی های وضعیت: مردم در موقعیت های مبهم که در آن آنها معلوم نیست چگونه باید پاسخ دهند تمایل بیشتری به مطابقت دارند.
تفاوت های فرهنگی: محققان دریافته اند که افرادی که از فرهنگ های جمعی می آیند تمایل بیشتری به مطابقت دارند.
نمونه هایی از انطباق
یک نوجوان که به سبک خاصی لباس می پوشد به این دلیل که میخواهد در گروه دیگر همسن و سالانش خود را جا دهد.
یک دانشجوی ۲۰ ساله که در یک جشن مشروب می خورد به این دلیل که همه ی دوستانش در حال خوردن هستند و او نمی خواهد متفاوت به نظر برسد.
زنی که یک کتاب را برای مراسم کتاب خوانی تمرین می کند و واقعا از آن لذت می برد ولی هنگام حضور در جلسه کتاب خوانی با مخالفت اعضای دیگر گروه، او نیز با دیگران که معتقدند کتاب بدی بوده است ابراز موافقت می کند.
هنگامی که یک دانش آموز پاسخ سوال معلم را نمیداند و با پاسخ یکی از دانش آموزان با این فرض که دانش آموز دیگر از او باهوش تر است همراهی می کند.
حرکتی است برخلاف غرایز طبیعی و تمایز بین آن چیزی است که شناختهشده و ثابت است. بهطور مثال افراد انطباقپذیری از مبارزه با انجام کارها با دیگر دست خود لذت میبرند، به عبارتی کار در قلمرویی دیگر. آنان تغییر را میپذیرند، استراتژیها را برای مواجهه با ناشناختهها بکار میگیرند و رفتار خود را جهت تطبیق با شرایط و چالشهای جدید سازگار مینمایند. با توجه به پیچیدگیهای کار سرریز، حجم زیاد اطلاعات و رخداد سریع تغییرات، این احساس تلقی میشود که مدیران و افراد تحت مدیریت آنان بایستی انطباقپذیری باشند.
رویهمرفته افراد تمام تلاش خود را بکار میگیرند تا هرروز با تغییرات کنار آمده و خود را با آن تطبیق دهند. انطباقپذیری یک الزام مدیریتی است. بدون توانایی تطبیق با تغییر، یک مدیر که سابقاً یک مدیر موفق و با پتانسیل بالایی بوده، احتمالاً استخدام، تنزل مقام و یا در یک وضعیت ثابت شغلی قرار میگیرد.
جامعه آماری، روش نمونهگیری و حجم نمونه (در صورت وجود و امکان):
جامعه آماری این پژوهش عبارت است از کلیهی مقاطع سنی است؛ اما بهترین مقطع سنی برای کشف و رشد و ارتقا انسانهای چند توان در سنین نوجوانی و جوانی قبل از پیوستن به بازار کار است. پس از شناسایی این افراد و انجام تکنیک های ان ال پی مربوطه جهت رشد و ارتقا سطح کیفی افراد چند توان؛ میتوان با آزمونهای مختلف روانشناسی ازجمله آزمون خلاقیت تورنس از آنان آزمون به عمل آورد. حجم نمونه باید حداقل بالای ۴۰۰ نفر باشد.
–
منابع داخلی:
- مقالهای با عنوان ذهن انسان و تکامل تدریجی مهارت نوشته احمد محمد نژاد
- مقالهای با عنوان ۵ گام مؤثر برای یادگیری همهچیز نوشته امیررضا مصطفایی
منابع خارجی:
- انطباقپذیری اثر آلن کلارکو – جان گرویس ترجمه محمدعلی عبدالعظیمی انتشارات نظری
- مقالات امیلی وپنیک
- سخنرانی تد امیلی وپنیک در آوریل ۲۰۱۵
دوستدار شما :مرتضی